فرزام الفت
در تاریخی از تمدن آمده است: عشق از دیرینه ترین احساسات بشری است. از زمانی که انسان وجود داشته، عشق هم وجود داشته است. حتی قبل از آن! عشقهای بشری گونه های مختلفی داشتهاند. اما تا آنجا که به این مقال مربوط است، عشق به علم نیز از جمله علاقهمندیهای آتشین وسوزان بشریت بوده است. آنگونه که در تواریخ ثبت است، نخستین فرد از ابناء بشر که عشق به علم را تجربه کرده، فرزند شخص بندبازی بوده که پدرش او را تهدید کرده بود اگر «سگ پرانی» و «آتش از دهان برون افکنی» نیاموزد همانا او را به علم آموزی محکوم خواهد نمود و نزد دانشمندان زمانه به مکتبخانه خواهد فرستاد. آن پسرک از لج پدر، علم آموزی را به ثروت اندوزی ترجیح داده و از قضا و به دلایلی نامعلوم، به علم، علاقمند هم شد. از این روست که آن پسر را پدر عشق به دانش لقب داده اند. مورخان تاریخ علوم، راههای علم آموزی را بی نهایت دانستهاند. اما در این بین، اقبال عمومی به یکی از این طرق، بیش از سایر آنها بوده است: دانشگاه. در قرون طلایی عصر دانش بشری، دانشگاه به مکانی میگفتهاند که دلسوختگان علم و دانش، گرد هم جمع میشدهاند از بهر تعلم و یادگیری. دلسوختگان مزبور نیز به نام دانشجو شهرت یافتهاند. به مرور، دانشجویان عصر مدرنیته، از سبک و سیاق پیشروان خود فراتر رفته، کاربری مکان مزبور را توسعه داده اند. اینگونه بوده است که دانشجویان در حوزههای مختلفی از قبیل سیاست ورزی، عشقورزی و مهرورزی از آن بهرهبرداری نموده اند. و نیز در نیل به اهداف زندگی مشترک و یافتن شریک (یا شرکای) زندگی، فعالیتهای بسیاری انجام دادهاند. از این رو دانشگاه همواره برای بشر دوستدار علم و دانش و چیزهای دیگر، مکانی مطلوب قلمداد شدهاست. با همه این اوصاف، آنچنان که از مطالعه کتب برمیآید، دوران طلایی دانش و دانشگاه و دانشجو، دیری نپاییده. مشخص نیست که آیا این افول به دلیل تکثر کاربری پیش آمده یا دلایل دیگری در آن دخیل بودهاند. در برخی کتب نه چندان موثق آمده است که دانشگاهها در بعض قرون، آنچنان از هدف اصلی خودشان غافل مانده اند که طنازان زمانه به جای «دانشگاه»، آنها را «دانشکاه» لقب دادهاند. گویند که در اینگونه مکانها، میزان آشنایی دانشجویان با علم و تسلط آنها به علوم زمانه خودشان که همانا «سواد» نامیده میشد، پیش از زمان ورود، به مراتب بیش از زمان خروج بوده است. دیگر مورخان، دلیل انحطاط دانشگاهها را سیاست «فشار از درون» و «فشار از بیرون» به طور همزمان و همراه با «فشار از بالا» و «فشار از پایین»، ذکر کرده اند. هر چند در این مورد اطلاعات شفافی در دست نیست و چنین رایی چندان صائب به نظر نمی رسد و شاید اقوال دیگری در این باب، قابل تامل تر باشد. جهت مطالعات تکمیلی، کلیه فرضیاتی از این دست در کتاب «التاریخ فی الانقراض الاونیورسیتات» گردآوری شده است. عشق به علم نیز در گذر زمان، دستخوش تغییرات و تحولاتی شده است. بشر دوستدار دانش، در دورهای بین دوراهی معروف «علم بهتر است یا ثروت»، گرفتار آمده و در برههای دیگر هر دو را با هم به چنگ آوردهاست. نیز تجربه «علم بهتر است یا بیکاری» را از سر گذرانده است. تا آنجا که علمای علم اقتصاد، دوره تنزل قیمت سماق در بازارهای جهانی را با دوره رونق علم و دانش و افزایش تقاضا برای ورود به دانشگاه، همزمان دانستهاند. علمدوستان و دانشآموختگان نیز از تجربه «بالا و پایین» روزگار مصون نبودهاند. چه بسا شبهای تاریک که در ازای مدرکشان، یک سیر پنیر از بقال سر کوچه عایدشان نشده و چه بسیار روزهای روشن که به صدارت اعظم کشورها گماشته شدهاند. اما عالمان و دانشمندان که همواره به تواضع مشهور بوده اند و از انتقام و کینه به دور، در دوران صدارت، خساست آن بقالان جفاکار را فراموش کرده و حتی در باب فیزیک کوانتوم با آنها مشورت نمودهاند. روایات و حکایات در خصوص تواریخ دانشگاهها و دانشجویان، بسیار متنوع و گاه متناقض است. با این حال عشق به علم همچنان در وجود بشر زبانه میکشد. هر چند که زیر عشقهای دیگری پنهان شده و موقتا" منقرض شده باشد.
كاريكاتور: محمدرفيع ضيايي
فرزام الفت
تاريخ : سه شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۶
|