شكوفه موسوي

معمولاً براي رسيدن به هر چيزي، بايد سلسله مراتبي را سپري كرد. يعني هميشه اينطور نيست كه براساس حادثه و اتفاق؛ هلو برود توي گلو (حتي عدهاي از كارشناسان معتقدند كه رفتن مستقيم و بدون واسطه هلو در گلو، ميتواند براي قسمتهاي مختلف بدن زيانآفرين باشد ـ توضيح گزارشگر!). دانشگاه هم يكي از همين چيزهاي مذكور است كه براي رسيدنش بايد مراحلي سپري شود. يعني شما بايد اول از همه صبر كنيد تا 7 سال از عمرتان سپري شود، بعد برويد دبستان، سپس 5 سال دوره دبستان را بخوانيد. پس از آن 3 سال دوره راهنمايي را بخوانيد. بعد از 3 سال راهنمايي، 3 سال هم دوره دبيرستان را بخوانيد. (البته لازم به ذكر است كه عدهاي به دليل علاقه زياد به علم و دانش و حضور در مدرسه، هر كدام از اين 3 سالها را به مدت چند سال دوره ميكنند كه البته اين موضوع هم به خوديخود جاي بحث و بررسي دارد!) حالا اگر دلتان خواست كه علاوه بر ديپلمتان، مدارك تحصيلي بالاتري هم براي گذاشتن در كوزه؛ ببخشيد! براي قاب كردن و زدن به ديوار يا كلاً براي هر كاري داشته باشيد، ميتوانيد يك سال هم پيشدانشگاهي بخوانيد و بعد از آن كنكور بدهيد و بسته به شرايط مختلف و براساس شانس، استعداد، هوش و غيرهتان قبول و وارد دانشگاه شويد. البته هرچه رتبهتان بهتر باشد، جايگاهتان در دانشگاه هم فرق ميكند! مثلاً شما اگر رتبه اول كنكور را به دست بياوريد، علاوه بر اين كه ميتوانيد هر رشتهاي را كه ميخواهيد انتخاب كنيد، چندين و چند بار هم در برنامههاي مختلف تلويزيوني حاضر خواهيد شد و از رموز موفقيتتان براي بقيه ميگوييد يا در پيامهاي بازرگاني بين برنامهها ميتوانيد براي كلاس كنكوري كه رفتيد تبليغ كنيد. به هر حال زندگي خرج دارد ديگر، ندارد؟! خلاصه كلام اينكه پس از طي تمام اين سالها و مشقات (البته مشقاتِ فراگيري علم بسيار بسيار هم شيرين است و شيرين نبودن آن توسط نگارنده به شدت تكذيب ميشود!) بالاخره وارد دانشگاه ميشويد. از آنجا كه دانشگاه رفتن و دانشجو شدن براي خيليها آرزو است و براي خيليها هم بزرگترين هدف زندگي است؛ در ادامه به نقل تعدادي از ضروريات زندگي دانشجويي ميپردازيم:
* انتخاب واحد و تعيين كلاسهاي دانشجويان، يكي از اتفاقاتي است كه در ابتداي هر ترم رخ ميدهد و چه بخواهيد و چه نخواهيد بايد با آن دست و پنجه نرم كنيد. اين روزها با نفوذ اينترنت در اقصينقاط جهان انتخاب رشته اكثر دانشگاهها اينترنتي شده. البته اگر خيالات برتان داشته كه ميتوانيد زير باد كولر بنشينيد و پسته بخوريد و با چند تا كليك سرنوشت يك ترمتان را تعيين كنيد، بايد با كمال شرمندگي بگويم كه: «زهي خيال باطل»! چرا كه... اصلاً به ما چه مربوط؟! اينترنت خيلي هم خوب است! برويد اينترنت پرسرعت بخريد تا كارتان تا 20 روز پس از آغاز سال تحصيلي زار نشود! باقي ناهماهنگيهايش هم به ما ربطي ندارد و به كارهاي اداري دانشگاه، سايت دانشگاه، و تمام عوامل مرتبط با اين ماجرا مربوط ميشود... براي كسب اطلاعات بيشتر ميتوانيد به صف ثبتنام متأخرين جامانده از ثبتنام اينترنتي مراجعه كنيد!
* اما تجربه نشان داده است كه شما هميشه هم بعد از ثبتنام و انتخاب واحد نميتوانيد به خودتان افتخار كنيد و وارد ترم جديد شويد و به خير و خوشي درستان را بخوانيد، چرا كه گاهي اوقات بنا به دلايل متعدد (به دليل كمبود جا از بيان آن معذوريم) مجبور ميشويد كه به حذف و اضافه روي آوريد و دل (ببخشيد واحد!) به حذف و اضافه بسپاريد. البته عدهاي معتقدند حذف و اضافه، تجربه خوب و شيريني است و عدهاي در نقطه مقابل معتقدند كه حذف و اضافه بسيار هم تلخ است؛ اما در هر دو حالت معمولاً صف حذف و اضافه خيلي شلوغ است. البته حذف و اضافه از نوع اينترنتياش هم وجود دارد كه براي آشنايي چم و خم و نقش در آن ميتوانيد به پاراگراف قبلي مراجعه كنيد!
* حضور در كلاسهاي دانشگاه، از فنون و مهارتهايي است كه بر اثر مرور زمان و كسب تجربه از ترم بالاييها و تجربيات شخصي هر دانشجو به دست ميآيد. متأسفانه بعضي از دانشجويان، زبانمان لال كلاسهايشان را ميپيچانند و البته اين بسته به موقعيت و استعداد دانشجو است كه سر كلاس نباشد اما حاضري بخورد! البته عوامل ديگري مثل رفيق بامعرفت و استاد باحال هم در موفقيت اين امر سهيم هستند كه در نوع خود جاي بحث و بررسي بيشتر دارد!
* معمولاً داشتن هدف در انجام تمام مراحل زندگي مهم و تأثيرگذار است. بهطوري كه تجربه ثابت كرده، نداشتن هدف همانا و عدم موفقيت در كار مورد نظر همانا! دانشگاه هم از آن جاهايي است كه همه حتماً با هدف وارد آن ميشوند اما اينكه چقدر به هدفشان ميرسند ديگه به خود فرد بستگي دارد! البته خيليها هم در طول سالهاي دانشگاه به هدفي كه در ابتدا ميخواستند يعني كسب علم و دانش نميرسند، اما دانشگاه به آنها كمك ميكند تا به اهداف ديگرشان برسند. مثلاً شما تصميم ميگيريد كه از ترم اول دانشجوي ممتاز شويد، اما هر ترم كه ميگذرد، ممتاز نميشويد هيچ، به نفر آخر از اول نزديك ميشويد! يعني مثلاً زبانمان لال مشروط ميشويد يا يك چيزي در همين مايهها! اما در عوض جشن فارغالتحصيليتان ( با هر زور و دردسري كه بوده) با جشن ازدواجتان مصادف ميشود! يعني به زبان ديگر دانشگاه كه نتوانست شما را با هدف اوليهتان (شاگرد اولي) برساند اما باعث شد شما به هدف ديگري ( كه امروزه از شكستن شاخ غول هم سختتر است!) برسيد. شاهد ميخواهيد؟ جشنهاي ازدواج دانشجويي!
* چيزهاي ديگري هم هست كه اگر بخواهيم به دانشگاه بپردازيم، بايد به آنها هم اشاره كنيم. تحصيل در شهرهاي ديگر و در نتيجه خاطرات شيرين خوابگاه، گذشتن از هفتخوان پاياننامه و فارغالتحصيلي، فعاليتهاي سياسي و شركت در انجمنها و تريبونآزادها و ... از آن جمله اند كه چون از طرفي سري را كه درد نميكند دستمال نميبندند و از طرف ديگر ممكن است بعضي از اساتيد گذرشان به اينجا بيفتد و ما هم هنوز دانشجو هستيم، از خيرشان ميگذريم. تازه اين نكته را هم داشته باشيد كه ما هم در برابر كم و زياد شدن علاقه نسل جوان به كسب علم و دانش در دانشگاهها مسؤوليم!
در انتها اميدواريم كه سال تحصيلي جديد بهترين سال تحصيليتان باشد و همانطور كه در ابتداي گزارش گفتيم منتظر نباشيد كه هلو برود توي گلو و خودتان براي كسب بهتر علم و دانش تلاش كنيد و زحمت بكشيد!
كاريكاتور: محمدرفيع ضيايي
شكوفه موسوي
تاريخ : سه شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۶
|