با شناختي كه از آقاي صابري دارم، بعيد ميدانم ديگر بخواهند مجله را منتشر كنند. از اين كه هفتهنامه تعطيل شده خيلي متأسفم.
البته واضح و مبرهن است كه «ازماست كه برماست» يا به عبارت درستتر از شماست، كه برشماست اصلاً از شماست كه بر ماست...نتيجه سازشي كه جناب گلآقا در سه سال گذشته انجام دادند چيزي جز اين هم نميتوانست باشد...با اين كه سه سالي ميشود ـ از زماني كه روزنامهها به دليل افشاگريها به صورت دايم توقيف موقت شدند ـ لاي مجله گلآقا را باز نكردهام، از توقف انتشار اين هفتهنامه متآسفم. نه به خاطر از دست دادن گلآقاي عزيزم، چون سالهاست كه او را از دست دادهام، بلكه به خاطر احترام پدرانهاي كه هنوز هم براي گلآقا قايلم...
از اينكه اين سوپاپ تعطيل شد، بسيار خوشحالم.
اين توقف خيلي عالي بود. چه معني دارد آدم كسي را مسخره كند؟
گلآقاي عزيز سلام، بابا كجايي؟ دلمان حسابي برايت تنگ شده، آن هم فراوان. راستي شاغلام چطوره؟ سماورش به راهه؟ ديشلمههايش هنوز برپاست؟ مطمئنم كه همينطوره. به هر حال با اين كارها نه ميشود جلوي انديشه شما قربانت شوم را گرفت، نه ميشود غضنفر را از مشت كوبيدن در دهان استكبار بازداشت. گلآقاي عزيز هميشه در اذهان ما خواهيد ماند.
از اين كه هفتهنامه ديگر چاپ نميشود واقعاً متأسفم. هفتهنامه گلآقا در اين دوران پر از دروغ و ابتذال، واقعاً گل بود.
اين خيلي غمانگيز است كه روزنامهها و مجلات در ايران تعطيل ميشوند. تنها چيزي كه ميتوان بگويم اين جمله است؛ خرابي چون كه از حد بگذرد آباد ميگردد.
ببين، جان خودت راستش را بگو. چه خبره تو اين مملكت؟ بگو ما هم بدانيم!
لابد ما خوانندگاني از نوع و سنخ ديگر هم داريم كه ميگويند: اي عزيز، اي برادر، اي خواهر! ما را چه رسد در حوزه اختيارات «گلآقا» داخل شدن؟ وقتي ايشان لازم ديده براي ما مجله هفتگي دربياورد، لابد لازم بوده. ما بايد ممنون باشيم كه بالاخره يكي پيدا شد حرف دلمان را بزند، ولو يكي به نعل بزند. يكي به ميخ! براي اين كار چه كسي بهتر از «گلآقا» كه شش – هفت سال، حساب پس داده و اگر در اين مدت مديد شاخ غول را نشكسته. لااقل «دو كلمه حرف حساب» كه زده! آنجا كه هر روز صبح و عصر،روزنامهها در ميآيند دوبدو عين دوقلوهاي بهم چسبيده! بگذار يك گل آقايي هم باشد كه اقلاً هفتهاي يك بار شكل و شمايل و راه و روش و طرح و اسلوبش با همه توفير داشته باشد! اگر عادت به خلاصه گويي در ضمير ما مضمر نشده بود، البته ردهبندي خوانندگان مان را از حيث حرفهايي كه در غياب ما با خودشان ميزنند،در همين اولين شماره تكميل ميكرديم. اما فعلاً به همين سه مورد فوق بسنده كرده،به هر كدام مختصر پاسخي ميدهيم و مرخص ميشويم.
۱ـ نخير…! گلآقا از حيث حرف حساب، شخصاً موفق به توليد انبوه نشده است. ما همان حرف حساب سنتيمان را بتوانيم سر وقت و از روي حساب بزنيم، كلي هنر كردهايم. اين مجله كه مهر مبارك «گلآقا» بر پيشاني تابناكش خورده، حاصل كار يك ايل و قبيله از طنزنويسان و طنزسرايان و كاريكاتوريستهاي كشور است كه هر كدام در حوزه كارشان، يكپا گلآقايند. ما فقط توانستهايم عدهاي از اين جمع پراكنده را پس از چندين و چند سال در آبدارخانه شاغلام جمع كنيم و همين جور هم از پنجره آبدارخانه نگاه ميكنيم كه بقيه كي از راه ميرسند. فلذا هر كس در عرصه طنز هنري دارد، بسمالله. اين گوي و اين ميدان!
۲ـ بله…! ما اين سنت «وعده دادن»با «هارت و پورت!» و فراموش كردن بدون «شارت و شورت!» را شكستهايم. نه فقط اين كار را در مورد خودمان كردهايم، بلكه تصميم داريم اگر خدا بخواهد، آن را تعميم هم بدهيم. يعني تا ما هستيم، پنبه وعده دهندگان را در يك مهلت قانوني! در صفحات همين مجله خواهيم زد. وعدهدهندگان محترم التفات داشته باشند كه ما گل آقائيم! يعني هماني كه در اين چند ساله، صابونش به جامه خيليها خورده! پس وقتي با «وعده دادن»، اينجوري تا ميكنيم، بقيه كارها تكليفش معلوم است! بعداً نگويند كه گل آقا ما را تضعيف كرد!
البته ما با كسي جنگ و دعوا نداريم. هر كسي ، مقامي، رئيسي، مدير كلي، معاوني، وزيري و قس عليهذا! مايل نيست دربارهاش مطلب بنويسيم. البته كتباً به ما بنويسد. ما نوشتهشان را روي چشممان ميگذاريم. منتهاي مراتب، كار خودمان را ميكنيم! و شرط پيشرفت كار هم همين است كه هر كسي، كار خودش را بكند!
۳ـ چون با خوانندگان رده سوم در يك خط و يك باند و يك جناح هستيم، فلذا در باب فرمايش آنها، فعلاً عرايضي نداريم!
آخرين توضيح اين كه كليه عوامل و اذناب! ما «مش رجب، غضنفر و شاغلام» جميعاً اجمعين با مايند. «ممصادق و كمينه» هم به نمايندگي از طرف جميع خوانندگان، ما را تحت كنترل از راه دور دارند! آبدارخانه و ديشلمه برقرار و عينك و قلم و عصاي گلآقايي در دسترس است. كشك…؟ نخير! كشك نداريم. و حالا حالاها ميل به كشك سابيدن هم نداريم!
زيرا كه:
آمدهايم كه بمانيم!
و فقط از درگاه خدا طلب توفيق ميكنيم.
مقام شامخ گلآقايي
سرمقاله آخرين شماره هفته نامه گل آقا:
خداحافظبيشترين لحظههاي بيداريام در اين سه ماه (مرداد و شهريور و مهر) صرف تفكر در مضمون همين سرمقاله گذشته است. نه فقط تفكر، كه ده بار - و بيشتر - سرمقاله با مضامين مختلف و در قالبهاي مختلف: نظم، نثر، طنز و جدي نوشتهام؛ اما دستم (و دلم) تا پايان راه نرفته است. بخشي از آن نوشتههاي ناتمام، خطخورده و درهم، اكنون در كنار من است...
* * *
تصميم دارم داستاني را كه بسيار ساده است، پيچيده و بغرنج نكنم. تصميم دارم به آنچه در اين چند سال «شگرد گلآقا در سرمقالهنويسي» بوده است عمل نكنم، بلكه در يك جمله كوتاه و ساده به خوانندگان وفادار و مهربان كه در دوازده سال گذشته بخشي از زندگيام بودهاند بگويم:
«انتشار هفتهنامه گلآقا متوقف شد»
ميخواستم مقدور نيست كه در زير گوش تكتك خوانندگان، با صميميتي برادرانه و به ملايمترين لحن زمزمه كنم كه: «حالت كودكي را دارم كه ميداند تا لحظهاي ديگر، عزيزترين اسباببازياش را نخواهد داشت...».
يا: «مثل كبوتر باز عاشقي كه مات و ساكن به نقطهاي در آسمان خيره مانده است و ميداند زيباترين كبوترش تا چند لحظه ديگر در آنسوي خط افق گم خواهد شد...».
***
«كمينه» گفت: اِ وا، خاك عالم... مطمئني ممصادق؟ مزاح نميكني؟
«ممصادق» گفت: الان چهوقت مزاح كردن است فدات شم!
بعدش دو تايي راه افتادند و رفتند و رفتند و رفتند... تا رسيدند به آبدارخانه شاغلام. در آنجا گلآقا را ديدند و گفتند: برادر گلآقا! شما به ما يك چيزي بگو...
«گلآقا» گفت: از مسؤول اطلاعرساني و مأمور كوبيدن مشت محكم بر دهان استكبار جهاني، استاد غضنفر بيسواد بپرسيد. اما اجمالاً مطلب از همين قرار است كه ميفرماييد.
«غضنفر» گفت: واي... حالا جواب مردم را كي ميده؟
و «شاغلام» همانجور كه داشت به عصاي آهنين و گيوه آهنين و عينك آهنين و قلم آهنين و چپق آهنين و سماور آهنين و كشك آهنين و پشم آهنين و باقي چيزهاي آهنين موجود در آبدارخانه مافنگياش نگاه ميكرد گفت: منِ منِ كله گنده... منِ منِ كله گنده...
بعدش همه باهم خواندند:
«ليليليلي حوضه...
خياط رفت آب بخورد افتاد تو كوزه... !»
***
اگرنه در همه لحظهها، در بيشترين لحظههاي بيداري در اين سه ماه، از خود پرسيدهام: «آيا توقف انتشار مجله، همان تعطيلي است؟» و در پاسخ به خود گفتهام: «تا خدا چه خواسته باشد.»
(و شاغلام از گوشه آبدارخانه، زيرلب زمزمه ميكند: باز آمدنت نيست... چو رفتي، رفتي...).
* * *
جمعي از زبدهترين طنزنويسان و كاريكاتوريستهاي كشور در اين دوازده سال، حاصل ذوق و استعداد خود را در هفتهنامه گلآقا تقديم ملت ايران كردند. در اين ۵۶۴ شماره هرچه «مسؤوليت» است برعهده من است كه تمام آنات و لحظات كار مجله را زيرنظر داشتهام... كاري كه انجام آن، ديگر در توان من نيست...
***
از اول آبان ۱۳۶۹ تا امروز كه دوازدهمين سال انتشار مجله به پايان رسيد، همه لحظات عمرم در كار مجله، در آرامش و اضطراب، اميد و نوميدي، تلخ و شيرين گذشته است. شايد روزي اين حالات ضد و نقيض را شرح دهم و علتهاي آن را بيان كنم. اما آن روز، امروز نيست...
***
هنوز هفتهنامه بچهها... گلآقا و ماهنامه گلآقا منتشر خواهند شد. راه ارتباط گلآقا با خوانندگانش فعلاً بسته نيست. اما بسياري از خوانندگان هفتهنامه، خواننده ديگر نشريات گلآقا نبودند، و شايد در آينده هم نباشند. پس در همينجا:
۱- از تمام كساني كه اثري در مجله موجب رنجش خاطرشان شده است، برادرانه پوزش ميطلبم. اميدوارم به كرامت خويش، حلالم كنند.
۲- از فرداي انتشار اين آخرين شماره مجله، بخش اشتراك و امور مالي مؤسسه گلآقا، كار تصفيه حساب مالي با مشتركين هفتهنامه و ديگر موارد را آغاز خواهد كرد.
***
شاغلام هرچه ميخواهد بگويد (هكذا آن غضنفر بيسواد) ما كه مقام شامخ گلآقايي (قب) هستيم ميگوييم: تصميم بسيار درستي گرفتهايم، ولو اسم اين كار «تعطيلي دائمي هفتهنامه گلآقا» باشد (يا نباشد)! اكنون بايد بيشتر در اين فكر باشيم كه: «چهقدر از لحظههاي بيداريمان در روزهاي آينده، صرف اين تفكر خواهد شد كه: آيا توقف انتشار همان تعطيلي است؟»
***
كبوتر دلتان در آسمان عشق و مهرباني پيوسته در پرواز باد.
برادر كوچك شما:
(گلآقا)
چهارشنبه، اول آبان ۱۳۸۱
كيومرث صابري فومني (گلآقاي شما)