نمونه آثار مرتضي فرجيان در توفيق و گل آقا:
ما خران حزبيما نره خريم و زكسي باك نداريم در حزب خران عنصر نا پاك نداريم
بر عكس بشر دور ز حرصيم و ز آزيم باغ و حشم و پول و كاديلاك نداريم
از اين همه خر ، جان شما محض نمونه معتاد يكي بر هر و ترياك نداريم
خر غلت زنان روي چمن در تك و تازيم سر رشته ز ژست و فيگور «راك» نداريم
بر گرده ما خواست بشر گر كه نهد بار ما نيز ز جفتك زدن امساك نداريم
ادراك ندارد خود او هر كه بگويد : ما دانش و انديشه و ادراك نداريم
امان از پيريرسيد پيري و دندان من ز فك افتاد نخست لق شد و آخر به هر كلم، افتاد!
لبم كه بود به كنجش تبسم نمكين تبسمش به درك ، پاك از نمك افتاد!
هزار چين و چروكم نشست بر رخسار بناي خوشگليام را دو صد ترك افتاد!
ز سيب سرخ رخم رنگ و بو برفت و بر آن ببين به دست زمانه، چه سخت، لك افتاد!
به كيك خوشمزه خامهاي«عهد شباب» در آستانه پيري بسي كپك افتاد!
ز چشم، نور و ز سر موي نازنينم برفت به درز خشتك تنبان عمر، كك افتاد!
به ميخ عافيت آويختم الك، اما زمانه زود بگفتا: بيا ، الك افتاد
مسابقه حضور ذهنخانم مجري ـ شركت كننده اين هفته «مسابقه حضور ذهن ما» آقاي زنگنه وزير محترم نيرو هستند. همان طور كه مي دانيد پاسخ سؤالات ما را بايد بر عكس جواب دهند تا برنده شوند. آقاي زنگنه آيا حاضر هستيد؟
ـ بله
ـ آيا اوضاع برق در زمان وزارت شما خوب شده است؟
ـ بله!
ـ آيا ديگر خاموشي نداريم؟
ـ نخير!
ـ آيا كشور ديگري را سراغ داريد كه اوضاع برقش شبيه اينجا باشد؟
ـ بله!
ـ آيا انتشار جدولهاي خاموشي در روزنامهها ادامه خواهد داشت؟
ـ نخير!
ـ آيا اخيراً نرخ مصرف برق را زياد كردهايد؟
ـ نخير!
ـ آيا مردم از طرز كار وزارتخانه شما راضي هستند؟
ـ بله!
ـ آيا وقتي كه ما خودمان برق كم داريم بايد به كشورهاي ديگر برق بفروشيم؟
ـ بله!
ـ آفرين! شما حضور ذهن خيلي خوبي برخورداريد و برنده اين مسابقه هستيد. جايزه شما« هزاران آفرين، صد بارك الله » است كه به آدرس وزارتخانه شما پست خواهيم كرد.
انگولك به جرايد...اطلاعات ـ شهردار تهران گفت: گل در تلطيف زندگي و كاهش خشونت مؤثر است.
ممصادق ـ يكي مي مرد ز درد بينوايي يكي ميگفت:« ماگنوليا» ميخواهي؟!
جوانان ـ خيار و برادرش خيار چمبر سرشار از املاح مختلف و ويتامينها هستند.
عيال ممصادق ـ اما قيمت اين دو «برادر» ، « پدر» خريدار را در ميآورد!
بشيرـ وزير بهداشت گفت: فقط نيمي از دانشجويان داراي خوابگاه هستند.
ممصادق ـ خوب، يك شب درميان بخوابند!
جمهوري اسلامي ـ پذيرش بيماران اورژانس بدون اخذ پيش پرداخت در مراكز درماني اجباري شد.
گلآقا ـ مثل ثبت نام دانش آموزان ، بدون پرداخت شهريه !
در محضر گل آقاشاگرد تنبل
سوژههاي آبكي!
يكي از خبرهاي جلسه اين بود: «وزارت نيرو اعلام داشت چهار پنجم آبهاي زير زميني تهران غير قابل استفاده است.»
«عرباني براي اين خبر، اين سوژه را فكر كرده بود:
وزير نيرو در آبدارخانه دولت دماغش را گرفته و دارد به مش رمضون آبدارچي ميگويد:
باز هم از اين آبهاي زير زميني چاي درست كردي؟ مگر نميداني چهار پنجم اين آبها غير قابل استفاده است؟!
«فينگيلي» گفت: باز هم از اين سوژههاي آبكي فكر كردي؟ مگر نميداني پنج پنجم اين جور سوژهها ميرود توي سبد كاغذ باطله؟!
سرويس!
چون چند نفر از اعضاي هيأت تحريريه، سر وقت به جلسه نميرسيدند و تأخير ورود داشتند، «اجل معلق» گفت: گلآقا بايد يك سرويس براي اعضاي تحريريه بگذارد، چون وضع ترافيك خيلي خراب است.
«كل توپي» گفت: حالا عجله نكن، شايد تا چند وقت ديگر خودش «سرويس» شد!
شايان!
«فينگيلي» به سلامتي و ميمنت به افتخار پدربزرگي نائل شده و خداوند نوهاي به نام «شايان» به او عطا فرموده است.
«عرباني» به نمايندگي از طرف اعضاي هيأت تحريريه، ضمن گفتن تبريك به «فينگيلي» گفت:
- شايان» ذكر است كه ما شيريني ميخواهيم!
و «شاغلام» هم بلافاصله گفت: پيشنهاد «شايان تقدير» كه ميگويند، يعني همين!
سكته!
«گل مولا» ميگفت: يكي از دوستان كه استاد دانشگاه هم هست؛ در مجمعي از اشعار من تعريف مي كرد و ميگفت «تو تنها شاعري هستي كه در اشعارت سكته ديده نمي شود.»
«شاگرد تنبل» گفت: درست گفته، ولي دوستت يادش رفته اضافه بكند كه در عوض در بين شنوندگان و خوانندگان اشعارت، آدمهايي كه سكته ميكنند خيلي ديده ميشود!
دراز!
«ضيايي» طرحي را كه از چهره «گلآقا» كشيده بود نشان برو بچههاي هيئت تحريريه داد. «گلآقا» وقتي آن را ديد گفت:
- صورت من به اين درازي نيست.
«عرباني» كاريكاتوريست مجله گفت:
- چاره نيست. بايد عادت كني، اينجا جائي است كه خواه ناخواه درازت ميكنند!
خاطرات شيرين گذشته!
«مرشد» داشت از خاطرات زماني كه يك انجمن ادبي را اداره ميكرد، حرف ميزد و ضمن آن ميگفت: در طي مدتي كه من جلسات اين انجمن ادبي را اداره ميكردم، عده زيادي از شعرا و مخصوصاً خانمهاي ادب دوست به اين جلسات ميآمدند و مرا مورد تشويق قرار ميدادند.
«شاگرد تنبل» حرف «مرشد» را قطع كرد و خيلي جدي گفت:
ـ كاملاً درست است، من يادم ميآيد كه در يكي از همان جلسات، خانمي به شما گفت: شما آنقدر شيرين و خوب صحبت ميكني كه من و دوستانم اول ميخواستيم برويم باغ وحش، ولي آمديم از مجلس شما استفاده كنيم!