الهام نظري
دانشجو، پشتكنكوري، نگهبان دانشگاه، استاد دانشگاه، مربي فوتبال، بازيگر، كارگردان... سراغ كساني رفتيم كه ريششان بالاخره يك جوري گرو دانشگاه است! توضيح اينكه بعضي از مصاحبه شوندگان عزيز راضي به استفاده از تصويرشان نبودند، بعضي خواستند اسمشان هم نزد مصاحبه شونده محفوظ بماند. * از يك بازيگر و استاد دانشگاه، يك محقق و استاد دانشگاه، يك كارگردان تآتر و بالاخره يك مربي فوتبال سوالهايي درباره عوالم دانشجويي پرسيديم:1- فكر ميكنيد براي پيشرفت در زمينه علم و دانش، حتما بايد به دانشگاه رفت؟ 1- راه بهتري به جاي سيستم پذيرش دانشجو در حال حاضر به نظرتان ميرسد؟2- رشتهاي كه خوانديد تا چه حد به شغلي كه انتخاب كرديد مربوط است؟3- فرق دانشجوهاي ديروز و امروز.4- يك خاطره از ايام دانشجويي.5- نظرتان را راجع به اين كلمات در يك جمله بگوييد.1) كنكور2)انجمن هاي دانشجويي، فعاليت سياسي 3)كافه تريا4)سلف سرويس5) دانشجوي ستارهدار6)سر در پنجاه تومني!7)مشروطي پاسخها را بخوانيد:عليرضا خمسه (بازيگر و استاد رشته بازيگري)1- خير. روشهاي مختلفي وجود دارد كه يكي از آنها كنكور و ورود به دانشگاه است. افراد خودشان بايد استعدادها و تواناييهايشان را بشناسند و از همه مهمتر اينكه ببينند چه ميخواهند و براي هر كدام از خواستههايشان از چه راههايي ميتوانند وارد شوند . 2- كشف استعدادهاي واقعي براساس تجربيات گذشته و فعلي. مثلا دانشجويي كه سالهاست در زمينه تآتر فعاليت كرده واقعا نيازي به كنكور ندارد و بايد استعدادهايش شناسايي شود و در همان زمينه از او امتحان عملي گرفته شود. 3- من در رشته روانشناسي تحصيل كردم چون روانشناسي زير بناي كار بازيگريست. و بسيار هم از رشتهام و دانش و علمي كه در آن ياد گرفتم در حرفهام استفاده كردم. اما فكر ميكنم بزرگترين معلم براي هر انساني تجربههاي اوست . 4- دانشجوهاي قديمي تجربههاي بيشتري داشتند . 5- وقتي كه داشتم در دانشگاه روانشناسي ميخواندم با يك گروه تآتر به نام گروه تآتر پياده آشنا شدم و از آن طريق وارد كار تآتر شدم و اين بهترين خاطره من از ايام دانشگاه است . 6- 1)خاطرات تلخ و شيرين! 2)قرمه سبزى! 3)دود و قهوه. 4)مرغهاي نپخته! 5)دنبال آسمان ميگردند. 6) آرزوهاي بر باد رفته 7)بيلميرم! *** اسماعيل اميني (نويسنده و محقق، استاد رشته ادبيات و علوم ارتباطات)1- نه. دانشگاه مستقيماً به علم و دانش مربوط نيست و در دورههاي كارشناسي افراد را بيشتر براي بازار كار ميخواهند . بيشتر در دوره هاي عالي علم مورد نظر است . 2- بهترين كار اين است كه بازار كار خودش سفارش نيروي انساني بدهد. اينكه بازار كار از دانشگاه جدا شده و يك مرزي بين اين دو به وجود آمده آسيب بزرگيست. اما در مورد سيستم پذيرش دانشجو بهتر است دانشجويان مقدمات همان رشته اي را كه ميخواهند، امتحان دهند ياد بگيرند و خودشان را براي رشتهايكه قصد دارند در دانشگاه تحصيل كنند آماده كنند. چون خواندن يك سري دروس از اول دبيرستان برايشان خيلي مفيد نيست. ما الان دانشجوياني داريم كه در مسائل ابتدايي دروس هم مشكل دارند. 3- من رشته و شغلم ارتباط زيادي با هم داشت و به خاطر همين هم از دانشي كه ياد گرفتم بسيار استفاده كردم. چرا كه علاوه بر هدف و علاقه داشتن، از اساتيد بهرههاي زيادي ميبردم . 4- امروزه كساني وارد دانشگاه ميشوند كه شرايط آنها را به دانشگاه مي آورد. مثلا راههاي انتخاب شغل معطوف به داشتن مدرك شده و يا اجبار پدر و مادر و... اينهم به ضرر دانشگاه است. بايد علاقهمندان به تحصيل وارد اين حوزه شوند. 5- من خاطره زياد دارم و يك زماني هم اين خاطرات را با عنوان چشم در چشم استاد در يكي از روزنامهها مينوشتم. يك بار در كلاس ادبيات بوديم كه يكي از دانشجويان بلند شد و با جسارت و بيادبي راجع به بيهودگي ادبيات صحبت كرد. فكر ميكرد استاد با او برخورد تندي خواهد كرد. اما استاد بعد از اينكه به صحبتهايش گوش داد شعري از مولانا خواند و با چشمان پر از اشك از بچهها خواست كه اين جلسه كلاس را تعطيل كنند و هيچ وقت هم به آن دانشجو چيزي نگفت. از جلسه بعد هم ما نوع ديگري سر كلاس حاضر بوديم و اتفاقا آن دانشجو هم يكي از بهترينهاي كلاس شد . 6-1)بازي بيهوده. 2)اين هم كار بيهوده ايست. 3)من هرگز نرفتم! 4)از اينجا هم استفاده نكردم! 5)يك پيچيدگي بيهوده! 6)نماد دانشگاه و دانشجويي 7)دانشجوي تنبل! ***حسين پاكدل (كارگردان تآتر)1- بله حتما به شرط آنكه وسعت دانشگاه به اندازه جامعه شود .2- با وضع موجود راه بهتري بنظرم نميرسد. همينكه سياست و علم قاطي پاطي شده راه حل خوبي است.3- در دانشگاه تهران دامپروري خواندم بعد وارد عرصه مديريت فرهنگي شدم. اين رشته به خودم خيلي كمك كرد، ديگران را نميدانم. آنقدر كه فهميدم براي رام كردن جنگل بهتر است علف را جلوي پلنگ بگذاري و گوشت را بدهي به آهو.4- دانشجويان قبل سوالات كمتري داشتند با جرات طرح يا پرسش، امروز سوالات بيشتري دارند بي جرات طرح.5- بزرگترين خاطرهام انقلاب است .6- 1)بينهايت وقت براي وقت نداشتن 2) خاموشي آتشها با نفت 3) تعارف ايدآلهاي متضاد و شيرين 4) تمرين دمكراسي 5) - 6) - 7)دولت در ترديد، هر شهروند دولت در تبعيد ميبيند .***بيژن ذوالفقار نسب (مربي فوتبال)1- براي تمام حرفههاي تخصصي، علم و دانش بسيار لازم است و ورزش و فوتبال هم از اين قاعده مستثنا نيست. قطعا دانشگاه در پيشرفت دانش و علم نقش بسيار مهمي را ايفا ميكند. 2- با جمعيت جوان كشور و خصوصيات خاص فرهنگ ما، بايد فليترها و آزمونهايي وجود داشته باشد. همچنين وقتي حجم متقاضيان دانشگاه بالاست، بهتر است كنكور، البته با يك سري اصلاحات باشد. الان تمامي ديپلمههاي ما فقط يك دانش تئوريك دارند.3- من ليسانس، فوق ليسانس و دكتري را در رشته تربيت بدني گرفتم و به دليل ارتباط زيادش با حرفهام از اين دانش استفاده كردم .4- ديروزيها وقتي از دبيرستان مي آمدند استقلال پيدا ميكردند، ولي امروزيها به دلايل بسيار زيادي به خانواده وابستهاند .5- زماني كه ما وارد دانشگاه شديم تازه سيستم واحدي شده بود و بر اساس حروف نمره ميدادند. خيلي از دانشجويان چون از جريان اطلاع نداشتند، علاقمند به گرفتن حروفي بودند كه نمرههاي خيلي پائيني داشت! 6- 1) اضطراب 2) آغاز راه 3) ملاقات 4) اهل كتابخانه 5) انقلاب 6) شروع دوباره ***سراغ نگهبان يك دانشگاه دولتي رفتيم، ايشان حاضر شد به سوالات ما پاسخ بدهد، به شرطي كه اسم و رسمي از او برده نشود! 1- فكر ميكنيد براي پيشرفت در زمينه علم و دانش، حتما بايد به دانشگاه رفت؟2- يك دانشجوي نمونه چه جور دانشجويي بايد باشد؟3- چرا دانشجوها ديد مثبتي نسبت به حراست و نگهباني ندارند؟ 4- يك خاطره از ايام كار در دانشگاه.5- نظرتان را راجع به اين كلمات در يك جمله بگوييد.1) انجمن هاي دانشجويي، فعاليت سياسي 2) كافه تريا 3) دانشگاه آزاد 4) كميته انضباطي 5) دانشجوي ستارهدار6) ازدواج دانشجويي1ـ براي يادگيري مهارتها جاهاي ديگري هم هست كه به جوانها آموزشهاي لازم را بدهند. اما براي يادگيري تحصيلات و دانش بله، بايد به دانشگاه رفت و كسي هم كه ميخواهد با تحصيلات و علم به كاري وارد شغل خاصي شود بايد در دانشگاه دانشش را ياد گرفته باشد.2ـ فكر ميكنم مهمترين مسأله ادب و برخورد خوب باشد. يك دانشجو بايد با همه كساني كه در دانشگاه با آنها ارتباط دارد، برخورد خوب و مناسبي داشته باشد.3ـ حراست يا نگهباني و يا حتي انتظامات دانشگاه هميشه طرفدار نظم و انضباط و قانون است و چون ما ملتي هستيم كه از مقررات و قوانين خوشمان نميآيد، پس با كسي هم كه آنها را اجرا كند و نسبت به آنها سختگيري كند، مشكل خواهيم داشت.4ـ خاطره كه زياد است و بيشتر هم در برخوردهايمان و ارتباط با دانشجويان بوجود ميآيد. مثلاً وقتهايي كه كارت دانشجويي به همراه ندارند و سعي ميكنند يك جوري از زير دست ما در بروند و وارد دانشگاه شوند.5ـ 1) ممنوع 2) ممنوع 3) تخفيف4) بايد باشد البته براي همه 5) اخلاق 6) از روي شناخت *** مهدي ميرزايي براي كنكور درس ميخواند، درباره حس و حال دانشگاه رفتن و نرفتن چند تا سوال هم از او كرديم:1- فكر ميكنيد براي پيشرفت در زمينه علم و دانش، حتما بايد به دانشگاه رفت؟ 2- راه بهتري به جاي سيستم پذيرش دانشجو در حال حاضر به نظرتان ميرسد؟3- ورود به دانشگاه به از سر گذراندن اين همه مصائب ميارزد؟4- اگر بگويند دانشگاه نرفته به تو مدرك ميدهيم، قبول ميكني؟5- نظرتان را راجع به اين كلمات در يك جمله بگوييد.1) كنكور2) دانشگاه آزاد 3) سر در پنجاه تومني!4) انجمنهاي دانشجويي، فعاليت سياسي1ـ بله، اما نبايد به آن به عنوان بزرگترين هدف زندگي نگاه كرد. بلكه بايد دانشگاه را يك پله و يك مقدمه براي اهداف بزرگتر و پلههاي بعدي ديد. دانشگاه بايد شروعي باشد براي فعاليتهاي خيلي بهتر، مفيدتر و هدفمندتر. 2ـ خير، فكر ميكنم در حال حاضر همين كنكور كه اتفاقاً جان همه ما را به لب رسانده و خيلي هم وحشتناك است، از همه چيز و همه راهها بهتر باشد! چون با برداشتنش احتمالاً گزينشهايي صورت ميگيرد كه بزرگترين ملاك در آنها داشتن يك پارتي گنده است!3ـ اين سؤال را بايد بعد از ورود به دانشگاه جواب بدهم. اگر در دانشگاه از كارم نتيجه گرفتم، بايد بگويم كه ميارزد. 4ـ بستگي به رشته تحصيلي دارد. اگر رشتهاي باشد كه بتوان آن را بدون دانشگاه هم آموزش ديد و فقط به مدركش احتياج باشد، چرا كه نه! ولي در كل اين كار را دوست ندارم، چون ميخواهم وارد دانشگاه بشوم و اين مسير را طي كنم.5ـ 1) يه سال ديگه 2) دفترچهاش را نگرفتم 3) يعني ميشه؟ 4)منم هستم! *** و بالاخره سراغ كساني رفتيم كه خرشان از پل كنكور گذشته و دانشجو شدهاند: 1- فكر ميكنيد براي پيشرفت در زمينه علم و دانش، حتما بايد به دانشگاه رفت؟ 2- استاد خوب از نظر شما چه جور استادي ست؟ 3- ورود به دانشگاه به از سر گذراندن اين همه مصائب ميارزد؟ 4- چي فكر ميكرديد چي شد؟! 5- يك خاطره از ايام دانشجويي.6- نظرتان را راجع به اين كلمات در يك جمله بگوييد.1) انتخاب واحد، حذف و اضافه 2) كميته انضباطي 3) انجمن هاي دانشجويي، فعاليت سياسي 4) سلف سرويس 5) كافه تريا 6) مشروطي 7) دانشگاه آزاد 8) دانشجوي ستارهدار9)ازدواج دانشجوييسارا رنجبر (دانشجوي مهندسي برق دانشگاه آزاد كرج)1ـ در وضعيت و موقعيتي كه امروزه در جامعه ما وجود دارد من به دانشگاه رفتن معتقدم. الان پيشرفت در تمامي زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و... نياز اساسي ماست و مقدمه اين پيشرفتها با ورود به دانشگاه و تحصيل در آن است. همين طور نبايد در شرايطي قرار بگيرم كه روزي در برابر نسل بعدي و فرزندان خودمان حرفي براي گفتن نداشته باشيم. 2ـ استادي است كه دانشجو را درك كند و فراموش نكند كه خودش هم روزي دانشجو بوده. فراموش نكردن همين مسأله باعث ميشود كه از موضع بالا به دانشجو نگاه نكند. ولي از همه مهمتر به نظرم شرافت در درس دادن است كه متاسفانه كمتر استادي دارد و اين مسأله بيشتر در معلمهاي مدارس ديده ميشود. معلمها دلسوزانهتر وظايفشان را عمل ميكنند اما اساتيد دانشگاه نه.3ـ به اين سؤال هم ميتوانم بله بگويم و هم خير. اگر رشتهاي كه قبول ميشويم خوب باشد بله. اما اگر خوب نباشد، خير. اما آدم بعد از ورود به دانشگاه تازه متوجه ميشود كه كنكور و سختيهايش چقدر كوچك بودند و الان ما با چه چيزها و مسائل بزرگي طرف هستيم كه هر كدامشان يك كنكور است.4ـ فكر ميكردم مدينه فاضله است و اگر دانشگاه نروم، ميميرم! اما اوايل ورودم حسابي دلزده و دلگير شده بودم. چون چيزي كه فكر ميكردم و ميخواستم نبود. البته الان بهتر و متعادل شدم و ميگويم: بد هم نيست! 5ـ روز اول دانشگاهم بود كه درس رياضي داشتم بعد از كلي گشتن كلاسم را پيدا كردم و وارد شدم. بچههاي كلاس هم همه خيلي بزرگتر از من به نظر ميرسيدند. در ابتدا هم شك كردم و پيش خودم گفتم: اينها چند سال پشت كنكور ماندهاند كه اينقدر بزرگند؟! وقتي وارد كلاس شدم اسمم را به استاد گفتم. او هم هر چه ليست را نگاه كرد نام من را نديد. پرسيد: الان تو چه درسي داري؟ گفتم: رياضي. گفت: اينجا گروه برق و ترم آخر است! 6ـ 1)شانس 2) دلم نميخواد سراغم بياد.3)سرتو به باد ميدي! 4) از مرغش بدم ميآيد. 5) ياد ساندويچهاي بدمزه ميافتم!6) آخ نگو! بدبختي!7)جاسبي. 8) نابود شدن بهتره .9) اين هم يك نوع فعاليت دانشجويي اعم از نگاه كردن و پسنديدنه! محمدحسين حجتي سعيدي (دانشجوي مكانيك دانشگاه خواجه نصير) 1ـ به نظر من براي اينكه رشتهاي را تخصصي ياد گرفت بايد وارد دانشگاه شد. نميشود كه خود آدم به صورت تخصصي يك رشتهاي را آموزش ببيند. البته بستگي به خود رشته هم دارد. مثلاً من مكانيك را دوست داشتم و فكر ميكردم كه رشتهاي است كه نميشود آن را بدون تحصيلات دانشگاهي ياد گرفت. 2ـ استاد خوب بايد انگيزه و حسي در دانشجو ايجاد كند كه او طالب يادگيري بشود. و متأسفانه بايد گفت اكثر استادها اينطور نيستند. ما اساتيدي در دانشگاه داريم كه هر روز صبح درست مثل يك كارمند حقوقبگير ميآيند و كارشان را ميكنند و سر يك ساعتي هم ميروند و برعكس خود من استادي داشتم كه موقع درس دادنش با تمام وجود سركلاس بودم و به خاطر او بود كه ترغيب شدم تا براي فوقليسانس هم بخوانم. 3ـ بله. ميارزد. چون اگر اين سختيها نباشد، انسان از به هدف رسيدن هم لذتي نميبرد. شايد اگر دانشگاه محيطي مثل مدرسه داشت من اين حرف را نميزدم چون در دانشگاه اين ما هستيم كه به دنبال علم ميرويم. 4ـ انتظار خاصي نداشتم و دانشگاه را خيلي بالا تصور نميكردم. شايد به خاطر اينكه دنياي بزرگي از دانشگاه در ذهنم نساخته بودم. اما احساس ميكردم كه معلوماتم بالا ميرود و با دانشگاه علم و دانشي كه ميخواستم را بدست ميآورم كه در كل به اين هم خيلي نرسيدم. البته رسيدن به خواستهها در دانشگاه تا حدود زيادي بستگي به محيط خود دانشگاه هم دارد و شرايطي كه افراد در آن قرار ميگيرند. اما من تقريباً به 70ـ60 درصد خواستههايم رسيدم. 5ـ يك روز سر كلاس يك استاد خانم نشسته بوديم. و با دو تا از دوستانم سر موضوعي زديم زير خنده. استاد هم از آنهايي بود كه خيلي نميتوانست كلاس را كنترل كند. به خاطر همين يكي ديگر از دوستانم را كه اصلاً ربطي هم به خنده ما نداشت از كلاس بيرون كرد! البته بعد از كلاس معذرتخواهي كرد. 6ـ 1)دردسر 2) كارم بهش نيفتاده 3)روح دانشگاه 4) صف!5)دود سيگار 6) تنبلي7)مقدمه 8) تابلو 9) نمك (شيريني!) دانشگاه
نظرات