فاضل تركمن
فصلي خواهم نبشت بي طول و عرض و شمهاي بيش ياد نخواهم كرد از قبولي خود در دانشگاه آزاد كه ترك آن موجب بيسواتي است و ثبت اندرش موجب قرض پدر و آه و نالههاي مادر كه الهي اندر قلعه كوه تيز گرفتار ميآمدي چون هيچ عرضه نداشتي كه اندر دانشگاه دولتي مقبول آيي، پس همانا تو را سزد كه شبها سخت كار كني و روز ها سر خواندن بگيري تا مگر بر عقوبت خوردن و خوابيدن واقف گردي!
و چون نالههاي مادر به سر آمد، پوششي بر تن كردم چنانكه چشم همگان به بيرون اندر آيد و شيفته جمال و كمال اينجانب گردند. و هم دراين مدت دانشجويان مسرع رسيدند از بالاي شهر و پايين شهر و كساني نيز چون من از وسط شهر، چنانكه نقل كردهاند: خير الامور اوسطها و من نيز سخت قوي دل شدم به آموختن و سخت دوري كردم از نشاط و لهو و لعب كه دانشگاه جاي درس خواندن باشد و ديگر به هيچ كار نايد !
و روزها رفت و من را از دانشگاه هر روز بيشتر از ديروز خوش آمد، علي الخصوص از سلف و شاعر نيز در اين باب چه نيك گفته كه:
بوي قيمه ، بوي قرمه، بوي آش بوي گند ميزهاي ريخت و پاش ! نرم نرمك ميرسد وقت ناهار خستهام از روزگار ! نيست اينجا جاي عشوه، جاي ناز كوفت كن هر زهر ماري ميدهند گرچه باشد لقمه ناني با پياز ! آي غذا و آي غذا و آي غذا! خوش به حال آشپزا !
و ديگر روز رئيس دانشكده ما را بار داد تا بر آن شويم كه نشريهاي به پا كنيم چنانكه بر قاعده راست رود. و دانشجويان را نصيحتي كرد كه اي برادران صواب آن است كه سر اندر لاك خود بنهيد و هيچ عاشق نگرديد و دراين باب چه نيك شعري مرا ياد آمد از مردي فاضل، محتشم و اديب، خواجه سعيد نوري:
عشق يه چيزي مثل كشك و دوغه تموم زندگي پر از دروغه هيچ كسي، هيچ كسي رو دوست نداره دوست دارم، عاشقتم، شعاره
و چون اين خطبه رئيس شنيدم، واجب نميبينم انشا كردن فصلي ديگر را مباد كه منجر به بركناري از دبيري نشريه و مشروط شدن و صاحب ستاره گشتن و باقي قضايا شود و از قديم گفتهاند العاقل يكفه الاشاره!
تمت
فاضل تركمن
تاريخ : سه شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۶
|