سهشنبه هفته گذشته
مسعود ملكياري مهمان
كتابفروشي اگر بود، گزارش اين نشست را به قلم سايت اگر ميخوانيد:
مسعود ملکیاری به وعدهاش وفا کرد و سهشنبه عصر توی «اگر» بود. خوبیاش این بود نه پذیرایی محقرما را به رویمان آورد (ترکیب متناسب شربت آلبالوی آبکی و پفک)، نه صندلیهای لنگهبهلنگهمانو نه فضای نقلی و کوچک (شما بخوانید صمیمی) زیرزمین «اگر» را و جلسه را با خوشصحبتی و صمیمیت خودش گرداند. از رونمایی کتابش در نمایشگاه کتاب گفت و از گلایههایی که از همنسلیها و دوستان دارد، مزید بر نامرادی از غریبهترها. از آن زمانی گفت که کار ترجمه را شروع کرده بود، که در کمال تعجب خیلی هم دور نیست: همین پنج سال پیش. به قول خودش انگلیسیاش در حد «I am a window» بود و با کار سخت – الآنها دیگرروزی ۸ ساعت – به اینجا رسیده. از این که کتابهایی که نجف دریابندری ترجمه کرده را میگذاشته پیش رویش و نسخه اصلی را هم همینطور، و یک جمله را خودش ترجمه میکرده بعد مقایسه میکرده با ترجمه دریابندری. از کلاسهای مترجمی عبدالله کوثری گفت واز چیزهایی که از او یاد گرفته و احترامی که برایش قائل است. گفت دو چیز در ترجمه کردن برای بچهها برایش مهم است: یکی این که ترکیبات و عبارات قشنگ زبان فارسی را توی ترجمههایش به کار ببرد تا بچهها با آنها آشنا شوند، و آن یکی این که معنای کتاب و فضای کلیاش را در ترجمه منتقل کند؛ اگر جایی خودش خندیده موقع خواندن کتاب، کاری کند که خواننده ترجمه کتاب هم همانطور بخندد. اینها را که میگفت، قسمتهایی از کتاب «بلارت» را هم میخواند برایمان تا بفهمیم منظورش چیست؛ مثل اًآن تکه ورد خواندن بلارت و کاپابلانکا و آن کلمه «شیمپول» که خودش جای ورد بیمعنی به کار رفته در متن اصلی انتخاب کرده. فارغالتحصیل فیلمنامهنویسی است و توی دوران کاریاش هم فیلمنامه نوشته، هم فیلم ساخته، هم داوری کرده و هم جایزه گرفته؛ جایزههایی که خودش برای گرفتن هیچ کدامشان نرفته وبعداً برایش فرستادهاند، چون اینطور که خودش (لابد با فروتنی، ما که نمیدانیم، الله اعلم) میگوید خودش را شایسته گرفتنشان نمیدانسته. اما این که حالا چرا سراز کار ترجمه درآورده... خب این ربطهایی دارد به جیب خالی و خانهی اجارهای حیاطدارش در کرج! به هر حال این روزها سه کتاب تازه از او منتشر شده است؛ «ویرانههای گورلان» و «پل آتشین» هردو از یک مجموعه رمان حماسی نوشتهی جان فلنگن که انتشارات افق منتشر کرده است وسومی هم «بلارت؛ پسری که نمیخواست دنیا را نجات بدهد» نوشتهی دامنیک بارکر که انتشارات گلآقا چاپ کرده است. ماجرای کتاب اخیر از زمانی آغاز شده که انتشارات گلآقا تصمیم میگیرد مجموعهای از آثار برگزیده جهان در حوزه طنز و فانتزی را برای نوجوانان ترجمه و چاپ کند. ملکیاری ابتدا دبیر این مجموعه بوده و اینطور که میگوید هر بار فهرست کتابهایی را که جایزه بردهاند در جلساتی با حضور
پوپک صابری،
گیتی صفرزاده، امیرحسین داودی،
علی مصلح و
حسین نوروزی بررسی کردهاند تا از بینشان بهترین کارها را انتخاب کنند. انتخاب کتابها سه ماه طول کشیده و از بین ۵۰ کتاب اولیه ۱۰تا را انتخاب کردهاند تا کار ترجمه آغاز شود. چهار کتاب نخست به رضی هیرمندی، علی مصلح و دلارام کارخیران سپرده شده و ملکیاری هم که خب البته «بلارت» را انتخاب کرده است. بلارت، پسر تنبل و بیخیالی است که توی مزرعه زندگی میکند و به جز زندگی خوکها (شما بخوانید گاو) چیز زیادی نمیداند. پیشگوییها مقرر کردهاند که او باید جهان را نجات دهد، اما قیافه و رفتار و شخصیتش به همه چیز میخورد، الا قهرمان! کارترجمه کتاب چهار ماه طول کشیده، از دو سال پیش آماده بوده و امسال بعد از دو سال این در و آن در زدن و دوندگی به بازار آمده. ملکیاری الآن مشغول آماده کردن جلد دوم کتاب است: «بلارت تحت تعقیب است، زنده یا مرده یا هرجوری!» ملکیاری سهشنبه ۲ ساعتی در «اگر» نشست و از هر دری گفت و آخرش هم قول داد که باز هم بیاید و این بار با دوستانش؛ جمعهای دورهمی: چیزی که میگوید این روزها بیشتر از هرچیزی برایش خوشایند است. میگوید سی را که رد کرده بیشتر از آن که دلش جمعهای شلوغ و رسمی را بخواهد، دوست دارد در جمعهای صمیمانه باشد که هر کس نوشته یاخواندهای به اشتراک بگذارد تا به قول خودش چیزی از تویش دربیاید! اصلاً بلارت راهم به همین دلیل ترجمه کرده است: که علاوه بر آن که بچهها بخوانند و شاد شوند، دوستانش بخوانند و کمی دور هم بخندند؛ در زمانی که حال همه خوب نیست ولی میگذرد.
بلارت شرق خورشيد، غرب ماه آقاي بوگندو قاموس ديو

Keywords:
About Agar , New Book Of Golagha , Blart , The Demons Lexicon , Masood Malekyari , Ali Mosleh