كساني كه نوشتههاي طنزپردازان مشهدي را دنبال ميكنند با نام
سعيده موسويزاده آشنايند. شاعر طنزپردازي كه جزو شناخته شدههاي شعر طنز مشهد است. او در سال ۱۳۴۴ در مشهد به دنيا آمده، از سال ۶۳ سرودن شعر و از سال ۷۱ نوشتن قصه برای کودکان را آغاز کرده و از سال ۸۲ هم وارد نشستهاي ادبي مشهد شده است.
موسويزاده از سال ۱۳۸۵ تا پایان اسفند ماه ۸۷ به دعوت مجله طنز« بچه مشد» در زمینه شعر، مطالب طنز و ستون ثابت «خاله خانباجی» با این مجله همکاری داشته است. همچنين مطالب طنز او برای کودکان در مجلات سروش و کیهان بچهها و اشعار طنزش در مجله طنز و كاريكاتور خط خطي به چاپ رسيده است. جالب اينجاست كه اين شاعر طنزپرداز مشهدي هنوز كتابي در حوزهی طنز چاپ نكرده در حالي كه ۱۰ عنوان كتاب كودك و يك مجموعه از شعرهاي سپيد كوتاه خود را انتشار داده است.
*خانم موسويزاده، در آغاز مايلم تعريفتان را از طنز بشنوم.تعاریف زیادی دربارهی طنز وجود دارد ولی من همان خندهی آه آه و گریهی قاه قاه را ترجیح میدهم، اگرچه دوست دارم هر چیزی را با تجربه کردن و همزیستیاش بشناسم تا با تعریفش. هنر و اندیشه آنقدر سیال است که در حد و مرزهای باریک تعیین شده نمیگنجد. نمیدانم چرا طنز مرا به یاد شیطنتهای کودکانهای میاندازد که با تمام صداقتش لج آدم را درمیآورد و بزرگترها را کفری میکند. اما نه آن طوری که بشود کودک را تنبیه کرد. چرا که قوانین را زیر پا نگذاشته بلکه فقط کمی با آنها بازی کرده است. شاید بشود گفت طنز خروجی اضطراری جامعه است، یا سوپاپ اطمینانش. به هر حال همیشه آتشی روشن است و عدهای دارند جزغاله میشوند و بخار حاصل از این پخت و پز اگر خارج نشود کار دستمان میدهد.
*در مشهد شما را بيشتر با كارهاي طنز ميشناسند. با این حال در هیچ کدام از کتابهایتان رد پایی از طنز دیده نمیشود فکر میکنید دلیل اصلی این قضیه چیست؟شايد هنوز به اين نتيجه نرسيدهام كه شعرهاي طنزم به لحاظ کمی و کیفی به مرحلهی چاپ رسیدهاند. به هرحال آدم بايد به حدي از اطمينان خاطر برسد و احساس كند که تعدادي شعر قابل قبول دارد تا در يك مجموعه ارائه كند. ضمن اينكه فكر ميكنم عجله كردن در چاپ كتاب كه اين روزها زياد با آن مواجهيم كار خوبي نباشد؛ يعني آدم دستكم بايد يكسري تجربيات را پشت سر بگذارد و دوراني را طي كند تا خودش به اين نتيجه برسد كه آثار پختهاي را توليد كرده كه ميتوان آن را به عنوان يك مجموعه ارائه داد. نبايد فراموش كرد كه اين كتاب شناسنامهی كاري يك شاعر يا نويسنده به شمار ميآيد.
*گاهی در مواجهه با تركيب «شعر طنز» اين پرسش پيش ميآيد كه آيا اصلا شعر ميتواند طنز باشد؟چرا نتواند؟! بیشتر شاعران بزرگ ما در عمر شعری خود مقولهی شوخطبعی را هم به صورت هجو یا هزل آن آزمودهاند. البته در شعر بعضی از این بزرگان که سرآمد آنها حضرت حافظ است طنز به معنای واقعی کلمه وجود دارد.
گفتهاند شعر انتظار چیزی است که انتظار نمیرود! در واقع اساس طنز هم اصل غافلگيري است و به همین دلیل احساس خوشايندی از شنیدن یک مطلب یا شعر طنز به شما دست ميدهد. ممكن است با آن بلند بخنديد يا پنهاني در دلتان، حتی ممکن است با آن غمگین شوید.
*يك سئوال تكراري: مرز چيزهايي مثل فكاهه و هجو و هزل با طنز در كجاست و چرا اينها گاه با هم اشتباه گرفته ميشوند؟ببینید تعاریف این کلمات مشخص است و در کتابها هست. البته من این مرزکشیهای دقیق را خیلی باور ندارم. ولی این را هم باید بگویم که طنز با اندیشه همراه است و انتقادی است اصلاحگرا، نه مخرب. و صد البته که با فکاهه و هجو و هزل و غیره متفاوت، اما گاهی همین مرزها با هم قاتی میشوند و به هم کمک میکنند.
تا به حال لطیفهای نشنیدهاید که شما را به فکر فرو ببرد؟ یا هجویهای که با ایهام و کنایه همراه باشد؟ یا طنزی که گوشهچشمی به هجو داشته باشد؟طنز نباید مثل لطیفه نازل و دم دستی باشد یا مثل هزل حرف ناروا یا غیر اخلاقی بزند و یا مانند هجو دچار تسویهحسابهای شخصی بشود. در گونههای دیگر شوخطبعی شاید آموزهاي نباشد اما طنز میآید و جدي به مسئله ميپردازد و نگاهی اصلاحگر دارد نه مخرب جوری كه شايد راه حلي را هم به دنبال خود بياورد. درنهايت وجه تمایز طنز نشان دادن نقصها و عیبها به منظور تنبه یعنی هشیار کردن جامعه است. قبول دارم که هر طنزپردازی گاهی در دام بذلهگویی و مزهپراکنی میافتد، ولی هر کاری افت و خیزهای خودش را دارد. هیچ کس از اول روی آخرین پلهی نردبان نبوده است، مگر اینکه نردبان را سر و ته گذاشته باشد!
*برخي طنزپردازان معتقدند محدوديتها جلو رشد طنز را ميگيرند و بنابراين نبايد با هيچ محدوديتي روبهرو باشند. خود شما چطور؟ آيا خط قرمزي براي خود قائليد؟هر کاری چارچوب خاص خودش را دارد. همین چیزهایی که در مورد تفاوت طنز با هجو و هزل و لطیفه گفتم خودش محدودیت میآورد، اما هر محدودیتی بد نیست. مثلا من وقتی میخواهم حرفم را در شکل شعر کلاسیک بگویم خودم را به وزن و قافیه و احیانا ردیف محدود کردهام ولی همین ابزار خودشان به من کمک هم میکنند.
البته من چون يك زن طنزپرداز هستم گاهی محدوديتهاي دیگري دارم، به هر حال من در اين جامعه دارم زندگي ميكنم و بايد چيزهايي را رعايت كنم، ضمن این که فکر نمیکنم طنزپرداز الزاما باید بیپروا باشد. از اين موضوع كه بگذريم كل كساني كه طنزپردازي ميكنند، مرد يا زن فرقي نميكند، يكسري مسائل اخلاقي و حريمها را بايد لحاظ كنند. به قول معروف: بياييد به هم نخنديم، با هم بخنديم! قرار نيست آنچه در هجو و هزل كاربرد دارد يعني تسويه حسابهاي شخصي يا خداي نكرده اهانتها را وارد طنز كنيم. در طنز يك معضل اجتماعي را كه مردم با آن دست به گریبانند و در زندگيشان تاثير منفي ميگذارد به چالش ميكشيم و بزرگ و برجستهاش ميکنيم به این امید که برایش چارهای پیدا شود.
*گاه در شعرهاي شما خواننده با يك راوي مرد روبهرو ميشود. اين به خاطر همان محدوديتهايي است كه يك زن طنزپرداز با آن روبهروست؟ببينيد مسئله اين نيست كه راوي شعر چه كسي باشد. راوي شعر من ممكن است بچه، پير، جوان یا مرد، زن یا حتی یک درخت یا ماشین و هر چیز دیگری باشد مهم نگاهي است كه به موضوع داریم. از طرفي احتمال دارد خيلي از مسائل كه از ديد يك زن مهم است در شعر او از زبان يك راوي مرد بهتر جواب دهد؛ مثلا فرض كنيد من براي گفتن شعري در مورد تعدد زوجات شايد آن را از زبان يك مرد بگويم تا جواب بهتري از شعرم بگيرم.
* به نظر ميرسد فضاي شعر طنز ما از پرداختن به موضوعات اجتماعي مانند طلاق، بدحجابي و... اشباع شده است. با كمبود موضوع روبهرو نميشويد؟نه، شما هر روز كه روزنامه را باز كنيد به حد وفور در آن سوژه پيدا ميكنيد و هيچ وقت با كمبود روبه رو نميشويد. خيلي از تيترهاي روزنامهها بهخودي خود طنزند!
*مثلا شعر طنزي داريد درباره آلودگي هواي تهران! من با خواندن آن احساس كردم كمبود سوژه باعث شده شاعر طنزپرداز مشهدي به مسئلهاي بپردازد كه اصلا مسئله او نيست و از طرفي مشكل مخاطبان او هم كه قاعدتا همشهريانش هستند نيست.البته فضاي مجازي كه من شعر مورد نظر را در آن منتشر كردهام، خاص يك شهر نيست و براي عموم است و ممكن است مخاطبي هم كه خارج از كشور زندگي ميكند آن را بخواند. زماني كه من آن شعر را روي وبلاگم گذاشتم دقيقا موضوع روز، آلودگي هواي تهران و باردار شدن و باريدن ابرها بود. از طرفي وقتي مشهد به طور بيرويهاي دارد بزرگ میشود و مرتب تعداد خودروها در آن افزایش پیدا میکند و تقریبا كنترلي هم روي مسئله آلودگي هوا نيست ممكن است اين دغدغهی من و همشهریهایم در آیندهای نزدیک باشد.
*شوخي با شاعران كلاسيك توانايي خاصي را ميطلبد؟ هيچوقت شده از اينكه سربهسر بزرگاني چون حافظ ميگذاريد نگران شويد؟البته ما سربهسر حضرت حافظ كه نميگذاريم! فقط با «شعرها»ي او شوخي میکنیم. از آنجا كه حافظ خودش رند است مسلما به ما هم اين اجازه را ميدهد كه گاهي با شعرهايش شوخي كنيم. بدون شک اين نقيضه سازي چيزي نيست كه من انجام داده باشم؛ چرا که در ادبيات جا افتاده و زياد هم صورت گرفته است. به هر حال اين كار در طنز يك چيز معمول است و هركسي در حد خود ميتواند اين شوخي را بكند. قرار هم نيست براي نقيضه سازي از كسي مجوز بگيريم!
البته بايد شخصيت شاعري مثل حضرت حافظ را هم در نظر گرفت و كاملا مراقب باشیم چه ميگوئيم و چه نتيجهاي ميخواهیم از آن بگيریم.
*دستكم در همين مشهد ما رويكردي وجود دارد كه اگر كسي به مشهدي شعر يا نثر نوشت آن را طنز تلقي ميكنند. كارهاي شما به گويش مشهدي نوعي هجو گويش خودتان و درواقع نوعي خودزني براي شاعر مشهدي نيست؟اينكه هركسي با متني مشهدي روبهرو مي شود گمان ميكند با لطيفه و فكاهه طرف است برميگردد به سابقهی ذهني ما از لهجهی مشهدي؛ زماني كه در راديو با لهجهی مشهدي مطايبههاي دم دستي و سطحي و نازل اجرا ميشد چنين طرزفكري در ذهن ما و از جمله در ذهن خود من نقش بست. البته من بعدها سعي كردم اين مشكل را دست کم برای خودم حل كنم و شعرهايي به گويش مشهدي سرودم كه كاملا تغزلياند. كارهايي كه خيلي جدياند و گاهي حتي فضايي غمگين دارند.
ما الان در شعر تربتي استاد قهرمان را داريم كه واقعا فكر ميكنم برجستهترين شاعر محليسراي كشور ما از گذشته تا حال و آينده باشند. كاري كه ايشان در شعرهاي تغزلي خود با لهجه و گويش تربتي ميكنند تا کنون از عهده كسي برنيامده است. به عنوان يكی از شاگردان ايشان دلم ميخواهد چنين كاري براي گويش مشهدي انجام شود؛ چه از سوي من و چه از طرف هر شاعر ديگري. اينكه مطايبه و فكاهه محض را از گويش مشهدي بگيرند و از آن استفادههاي خوبي در تغزل و طنز جدي يا هر زمينه ديگري بكنند. در هرصورت آن تصور غلط را بايد به نوعي از ذهن همشهريهایمان پاك كنيم.
*فضاي شعر طنز مشهد را چگونه ميبينيد؟الآن بچهها بیشتر در زمینهی نثر خوب كار ميكنند، نشريههاي ستون آزاد و بچه مشهد و چند صفحه را نيز در روزنامهها داريم كه در حوزهی طنز فعاليت ميكنند. معمولا در جشنوارههاي كشوري بيشترين برندهها از خراسان و بهويژه مشهدند كه مايه مباهات است ولي در شعر خیلی کم کار شده است و میشود. شاید دلیلش این باشد که مركزيتي به حلقهی طنزپردازان مشهدي داده نشده است، دليلش را نميدانم. ادارهی ارشاد مشهد به تازگي چندين جلسه با رويكردهايي مانند شعر كودك و نوجوان، شعر آييني و شعر معاصر و داستان به راه انداخته اما خبري از طنز نيست. حوزه هنري هم كاري در اين باره نميكند، مدت کوتاهي جلساتي در حوزه برگزار ميشد كه به هر دليلي تمام شد يا سالي يكيدوبار نشستهاي «در حلقه رندان» برپا ميشود كه شايد خيلي مايه خوشحالي نباشد؛ چون اين نشست هم مشكلات خاص خودش را دارد.
*پيشنهادي براي بهبود وضعيت شعر طنز در مشهد داريد؟من فكر ميكنم همين كه مركزيتي به مقولهی طنز در مشهد داده شود خيلي مهم است يا دستكم نهادهایی مثل حوزهی هنري كه كتابهاي ادبي منتشر ميكنند يا مجلهاي دارند كه روي دكه ميرود ميتوانند گاه و بيگاه به مسئلهی طنز بپردازند يا طنزپردازان را معرفي كنند و فضاي طنز مشهد را بررسي و آسيبشناسي كنند. همچنين خوب است كه طنز در راديو و تلويزيون معرفي شود و کاربردی.
چاپ شده در روزنامه شهرآرا
Keywords:
Interviews With Saeedeh Moosavizadeh