پنجشنبه هفته گذشته رضا ساكي و سلمان طاهري مهمان كتابفروشي اگر
بودند تا با علاقمندان كتاب
بابا باتريدار ميشود ديدار كنند، اگر نتوانستيد خودتان را به اين نشست برسانيد و از جزئيات نوشتن و به تصوير كشيدن اين كتاب باخبر شويد گزارش زير كه از سايت باشگاه كتاب اگر نقل شده را بخوانيد:
دومین نشست باشگاه کتاب اگر در ماه جاری با رضا ساکی و سلمان طاهری بود. نویسنده و تصویرساز کتاب «بابا باتریدار میشود». کتابی که روایتی ظریف و با زبان طنز از روزهای مبارزه پدر رضا با بیماری سرطان است که منجر به فوت او شد و البته روی جلد میبینیم «بابا» با کمانچهای در دست فاتحانه سرطان را مغلوب کرده است. این کتاب خواندنی بهانه نشستی شد که خلاصه گفتوگوهای دو ساعته آن را در ادامه میخوانیم.
۰۰۰
امیرعباس: ایده نوشتن کتاب از کجا آمد؟
رضا ساکی: داستان بابا باتری دار میشود، زمستان ۸۸ طرح اولیهاش بر اساس داستانی بود که برای من روی داد. یکی از داستانها را در همان موقعیت نوشتم و رهایش کردم. وقتی میخواستم در وبلاگم پستی بگذارم و از دوستانم تشکر کنم، دنبال یک مطلب مناسب بودم و به سراغ همین داستان رفتم و آن را برای وبلاگ آماده کردم و آنجا نشر دادم.
پدرام: چه بازخوردی داشت؟
رضا ساکی: هرکسی که تماس میگرفت از داستان خوشش میآمد و تعریف میکرد و باعث شد توهمم زیاد شود. یکبار با خانم صفیزاده در گلآقا صحبت میکردم گفتم که کمکار شدهاید و نه مجله درمیآید و نه کتابی چاپ میکنید. نمونهاش همین کتاب من. پرسید که مگر این داستانها چندتا هستند؟ من گفتم ده دوازدهتایی هستند. و قرار شد داستانهایی را که فقط طرحش در ذهنم بود و «خالی بسته بودم»، برایشان ببرم. کار را نوشتم و آقای شکرالهی ویرایش کردند و این مجموعه بیرون آمد.
پدرام: در خانواده به شما اعتراض نکردند؟
رضا ساکی: کسی خبر نداشت تا کتاب را به دستشان دادم. اعتراضی هم نکردند.
احمد: کار شما پرداختن به یک موضوع دراماتیک اما با ساختاری طنز است. با این شوخی خود شما چطور کنار آمدید؟ چه حسی در خود شما داشت؟
رضا ساکی: من درجلسه نقد کتاب هم گفتم. نوشته برای این بود که خودم را راحت کنم. بابا هم خودش چنین روحیهای داشت و به لری بهش میگوییم «تیتال». یعنی کسی که خیلی شوخی میکند. برخی از دیالوگها برای خود بابا بود و من نقل کردم. البته خودش دیگر فرصت خواندن داستانها را پیدا نکرد. میشد که طولانیتر هم شود، ولی من دیگر کشش نداشتم. حتی سلمان طاهری هم که تصویرسازی کار را انجام داد، وقتی اولین نسخه داستانها را خواند، کمی تأمل کرد و برایش انتخاب اینکه چگونه با کار روبرو شود، سخت بود.
علی: کار دیگری هم از این دست آماده کار دارید؟
رضا ساکی: بله مجموعه طنزنوشتههایی هست که در حال ویرایش است و حجم بیشتری دارد و داستانهای مستقل از هم دارد.
علیرضا: به عنوان یک داستان طنز، کار خوبی است و از آثار درخشان این حوزه است. اما قطع و اندازه کتاب کار را از رسمیت انداخته است.
رضا ساکی: به دلیل معذوریتهایی بود که ناشر در آن دوره داشت اما چاپ دومش قرار است در قطع رقعی باشد. البته به نظر من تنها اینجاست که کتابهای اینجوری کمتر دیده میشوند. مخاطب هم خیلی وقتها از روی قطع کتاب تصمیم میگیرد که با کتابی که نمیشناسد چگونه برخورد کند.
امیرعباس: البته این ناشی از یک پیشفرض است که کتاب کوچک را جدی نمیگیرد.
رضا ساکی: بله در نسل ما اینگونه است. ولی خوب نسل پیش از ما تجربه کتابهای جیبی را دارد که مهمترین رمانهای معروف دنیا را در قطع جیبی منتشر میکرد.
علیرضا: قصد گسترش همین کار را نداری؟
رضا ساکی: دوستان دیگر هم چنین نظری داشتند که بعد فوت پدر را بنویسم. ولی هنوز به لحاظ ذهنی آماده این کار نیستم.
علی: وقتی کتاب را خواندم واقعا ذوقزده شدم. کمتر پیش میآید از خواندن کتابی ذوقزده شویم. پرداختن به موضوع مرگ با زبان طنز بسیار خوب انجام شده است. در داستانهای طنز این کار نادر است.
رضاساکی: الان در وضعی هستیم که مردم کتاب نمیخوانند. دوستان و حلقه اطرافیان ما هر کتابی در این حوزه را میخوانند اما مهم این است که یک حلقه دورتر هم کتاب را ببیند و بخوانند، این مسئله حس خوبی برای نویسنده دارد.
سلمان طاهری: اشکال این کار این است که در مقدمه یا پیشگفتار آن اشارهای به این نشده است که این داستان واقعی است. نکته دیگری که برای این کتاب لازم است این است که چاپ بهتری داشته باشد.
رضاساکی: همه دوستان به این مسئله اشاره کردند. بعضی از نکات هست که در چاپی بهتر دیده میشوند.
سلمان طاهری: اتفاق خوب دیگر این است که چاپ با وجود اینکه تک رنگ است، کار خوب درآمده است. صفحهآرای کتاب نیز از همکاران سابق ما بود و به همین دلیل کار را در کنار هم با حوصله پیش بردیم و کار خوب درآمد.
Keywords:
About Baba Batridar Mishavad By Reza Saki , Salman Taheri