باشگاه كتاب اگر
:
رضا ساکی نویسنده و طنزپرداز رادیویی-مطبوعاتی را خیلیها میشناسند و آنهایی که نمیشناسند حتمن وقتی با او همکلام شوند، یادشان میآید که صدایش را بارها و بارها از رادیو شنیدهاند. رضا ساکی این روزها با یک کتاب کوچک طنز در بازار کتاب حضور دارد. کتابی که داستان روزهایی سخت است و نمادی است از طنز با هویت فارسی. این کتاب با نام «
بابا باتریدار میشود» و توسط
انتشارات گلآقا منتشر شده است. تصویرسازی کتاب را هم سلمان طاهری انجام داده است. کتاب درباره روزهای پایانی زندگی پدر رضا است. روزهایی سخت که در سطور این کتاب میبینیم چطور به دقایقی به یادماندنی تبدیل شدهاند.
رویا صدر، طنزپرداز پیشکسوت درباره این کتاب مینویسد:
«آفرینش طنز از دل یکی از تراژیکترین موقعیتهایی که ممکن است برای یک خانواده پیش بیاید بیشک کار دشواری است. «رضا ساکی» در مجموعه داستان بههمپیوستهٔ «بابا باتریدار میشود» تلاش دارد که از پس دشواری این کار برآید و نشان دهد چگونه میتوان در سایهٔ طنز، دردناکترین موقعیتها را تاب آورد و نشکست و به سادگی تسلیم نشد. ساکی در این مجموعه روایت میکند که چطور بدن پدرش به میدان نبردی تبدیل میشود که هر روز یک قلعهاش به دست تومورها فتح میشود. او بسیاری از داستانها را بالای سر پدرش نوشته و بسیاری از وقایع و دیالوگها واقعی است و این واقعی و مستند بودن، ارزش کار او را دو چندان میکند.»
رضا ساکی درباره روزگاری که گذرانده است اینگونه مینویسد:
بیست و چهارم مهر ماه سال ۱۳۸۷ به قول عادل فردوسیپور برای من روز دراماتیکی بود. پدر یک ماه بود به شدت بیمار شده بود و در بیمارستان بستری بود، آن روز من کارت پایان خدمتام را از پادگان «چکش» در خیابان دماوند گرفتم و به سرعت به سمت بیمارستان «آتیه» رفتم تا آخرین نتیجهٔ آزمایشها را بگیرم و آخرین جواب را از پزشکان معالج پدرم بشنوم. همان روز ماراتن زندگی من شروع شد، تشخیص، «سرطان ریهٔ حاد» بود و مدت زمان برای زنده بودن حداکثر یک ماه. آن روز خستگی پانزده ماه خدمت سربازی لعنتی در تنم ماند تا بازی دیگری شروع شود.
باری درد سرتان ندهم، درمان پدر شروع شد و پدرم با روحیهای که داشت به جای یک ماه تا هفتم فروردین ۱۳۸۹ زندگی کرد. اما این همهٔ داستان نیست و قرار هم نیست همهٔ داستان را برای شما تعریف کنم، درد برای من شیرین است و دوست دارم تمام شیرینی آنچه بر من گذشت برای خودم باقی بماند، حالا که به گذشته فکر میکنم خوشحالام، از شکستها و پیروزیهایش، از شیمیدرمانیهای موفق پدر تا عملهای ناموفقاش، اما…
پدرم با یک بار عمل قلب و باتری گذاشتن در قلباش، نزدیک به ده بار عمل پرنوسکپی ریه، آب سیاه چشم، یک بار عمل سر، لمس شدن تمام بدن از آذرماه ۱۳۸۸، از بین رفتن قدرت تکلم از بهمن ماه ۱۳۸۸ و رفتن به کما از اواخر بهمن ماه به کار خودش در این دنیا پایان داد و رفت.
×××
رضا ساکی ۵ شنبه این هفته ۲۱مهرماه از ساعت ۱۷ تا ۱۹ میهمان باشگاه کتاب اگر است، میتوانید هم با او گپی بزنید و هم کتاب بابا باتری دار میشود را ورقی بزنید؛ که برای او کتابی است به وسعت لحظههای سختی که گذرانده و با شیرینی روایت کرده است. منتظر دوستان هستیم.
Keywords:
About Baba Batridar Mishavad By Reza Saki